برای اولین توی زندگی.....سالَم باید اعتراف کنم که
اعتراف می کنم ؛
ازخودم متنفرم
گوشه تنهایی نشستم
فقط با تو حرف میزنم و با تو
خدا و تو
ولی تو با من حرف نمیزنی
با من حرف نمیزنی
حرف نمیزنی
نمیزنی
این روزا سخت میگذره
امتحانو امتحانو امتحان
درسو زندگیو انتخاب
باید چه کنم خدا؟
یادداشت دیشبو حذف کردم
نباید حرف میزدم
اون یه حس بود که لبریز شد
نباید ازش حرف میزدم
من و تو
نه دیگه ازت حرف نمیزنم
تا خدا و خودت نخواین هیچ اتفاقی نمیفته
پس میرم تو خودمو پرده هارو میکشم
اگه خواستی روشنم کن
اون روزی که فک میکردم نبود !
امتحانات نزدیکه ولی من اونقدر که باید آماده نیستم
از کارم خبری نیست
قرار بود اطلاع بدن ولی
همش بد گفتم
یه حرف خوب اینکه رفتم مهمونی
خیلی خوش گذشت
تازه رسیدم فک کن!!!(البته این دیگه خیلی بغرنجش می کنه )
یک کاره اومدم پای سیستم ، گزارش کار مینویسم
هاها
مدل موهاموخوششون اومد
کلی تعریف کردن
منم ازاین گفتم که یه هو ساعت 1نصفه شب به این نتیجه رسیدم که چه خوب میشه اگه
یه تغییری به موهام بدم و شد این چیزی که میبینن
ولی خودمونیم
ولش کن نتیجه گیری نمیکنم
شب بخیر
آبجی جونم یکشنبه ی خوبیو گذروند
داداشیم باز خودشو مطرح کرد
بابا خواب جالبی دیده بود دیشب ( خوش به حالش )
از مامان خبری ندارم
ولی از خودم
از خودم
من اشغال شدم
ونمی دانم که چطور درازای کالبدم هرز رفت لابه لای این کوته خردان خپل !
و سوالم همیشه اینست ؛
من فتح شدم ؟
یا فتح کردم ؟
هرچند گاهی فکر میکنم که هردو شکست خوردیم!!
نه !
شکست مارا خورد !!
شکست مارا خورد!!
همشو خواب بودم
بعدشم رفتم سراغ یکی از نگرانیام
چشام
خدارو شکر خوبن
خداروشکر
خداروشکر
اتفاق خاصیو تو خودش نداشت امروز
خسته کننده
امروز داشتم فک میردم توی هوای خنک احتمال افسردگی نیست یا خیلی کمه
امروز فک میکردم چقدر منظره های قشنگ برا عکس گرفتن زیاده
امروز یه گل خاص به دلارام دادم آخه تولدش نزدیکه
امروز هیچی درس نخوندم هرچند امتحانش نزدیکه
امشب با داداش رفتم خرید کلی لباس با قیمت مناسب نصیبش شد ( خدا شانس بده )
امشب
امشب حالم خوبه
.: Weblog Themes By Pichak :.