از همه بدم میاد
از همه کسایی که الان تو ذهنم رژه میرن
از همه کسایی که مزخرف و از خودراضین
از همه اونایی که به منی که یه ذرم حساس نیستم
میگن حساس
ولی چه رفتارایی با این آدم به قول خودشون "حساس" میکنن
که اگر من یه کوچولو با خودشون این برخوردارو داشته باشم نمی دونم از فرط رودل کردن
کدوم وری بترکن
کدوم طرفی هجوم گریه و جیغ و فریاد و فغان و حتی ناسزاهاشونو بروز بدن
خدا از دلتون خبر داره
که بس که داغون و پر از عیب تمام رفتار و زندگیتون به مردم برچسب میزنید!!
خدا ازتون خبر داره
وای خداوند!
به دادم برس
نمیگم خوبم
به خودت قسم
ولی خواهش می کنم جمع کن این مردمو
نه از زمین
از سر من
شر همشونو حتی خیرشونو نخواستم
عطا رو به لقاش بخشیدم
چمدونم همچین چیزی
ولی تمومش کن
ازت خواهش میکنم
خواهش میکنم خداوند!
آه چقدر این روزام سخت میگذره
نه اونقدر که دقیق این روزا
اما روزهایی از این دست دیوونم کرده
دیوونه
دیوونه
این روزا
خیلی دارم تلاش می کنم که طوری زندگی کنم که روزای بعدی که
از پشت این روزا میاد حرص نخورم
حرص روزایی که پوچ گذشت
بدون اتفاق
بدون معجزه
بدون حرکت
خیلی دنبال کار میرم اما انگار نباید برم
باید کار دنبالم بیاد مثه کار سابقم
البته سابق که نیست چون هنوز تموم نشده اما من قیدشو زدم
میخواد باشه
می خواد نباشه
اتفاقایی میفته که نتیجش میشه اینکه "بشین سرجات هنوز وقتش نشده"
تو بهم می گی
تو خداوند!
تو بهم می گی
میخوای باهام چیکار کنی؟
من نباید دنبال کار برم خودش باید بیاد
من نباید دنبال عشق برم خودش باید بیاد
من نباید دنبال زندگی برم خودش باید بیاد؟
آره این آخری رو مطمئن نیستم
فقط می دونم من باید دنبال تو بیام هرچند که تا الان بهم ثابت شده که
توهم پیشم میای
میای که این روزا بدون اینکه کار پیدا کنم خوشحالم
بدون اینکه از اینهمه گرما و پیاده رویای داغ خسته شم
بدون اینکه از خودم خسته شم
چون حرکت دارم
و این یعنی هستم
میدونی؟,
وقتی فکر میکنم بعد از اینهمه خواستن اومدنت
دوست داشتن اومدنت
خب
تو میای
اما من کیم؟
من کی شدم؟
هیچی!!!
وقتی به این فکر می کنم که موقع اومدنت من هیچی نشدم دلم می خواددق کنه
دق می کنم خداشاهده
بخصوص که اگه بگی خب که چی؟
خب به یاد چی ؟ به نام کی؟
خب چرا هیچی نشدی؟
خب چرا کاری نکردی؟
اونوقت من خیلی بی منطق و مسخره بهت می گم؛
به خاطر تو
به خاطر فکر تو
اینجاست که پای توجیه به میون میاد
چیزی که من هیچ خوشم نمیاد
هیچ خوشم نمیاد
این شبا که پریوش نظریه رو می بینم , یاد اون تصمیمم میفتم
تو صفحه های قبل ازش حرف زدم
اما تصمیمو ادامه ندادم
اصولا آدم غمگینیم
تازگی به این نتیجه نرسیدم
واقعا انگار من ذاتی غمگینم
کاریشم نمیشه کرد خیلی وقتا
دوست ندارم به خاطرت نابود بشم
حال که تو آدمی نیستی که کسیو نابود کنه
اما آدمی هستی که وقتی به یادتم از خودم فراموش می کنم
از اینکه امروز چند شنبه ست
از اینکه چندوقته فلان کتاب دستمه اما نخودمش
از اینکه وقت تمدیدشه و جریمه میشم
از اینکه برا پایان نامم کاری نمیکنم
از اینکه سنم رفت بالا و موقعیت کاریم به خطر میفته
از همه ی اینا فراموش می کنم
از خودم فراموش میکنم
اما وقتی تصمیم می گیرم ببوسمت بزارمت کنار , حرکت دارم
جلو میرم
جلو میرم
جلو میرم
هرچند که تو این خطوط دارم پایین میام!
تو خوبی
اینو از فضولیام راجبت فهمیدم
اما آخرین بار که دیدمت خیلی غمگین بودی
لاغر شده بودی
دفه قبلشم همینطور البته اونجا فقط غمگین بودی
فقط غمگین بودی
یه غم بزرگ که منو دیوونه کرده و تا امروز خوب نشدم
دوساله که دیوونمو خوب نشدم
ازت گله نمی کنم
گله ندارم
خودتو ناراحت نکن
خودتو به خاطر من
به خاطر حرفام ناراحت نکن(البته اگه به اینجا سر میزنی، چون فقط یه بار ومدی فقط یه بار سرزدی, اینو از تنها پیامی که برام گذاشتی فهمیدم)
خودتو ناراحت نکن
خودتو به خاطر من
به خاطر حرفام ناراحت نکن
برو جلو
امیدوارم منم برم جلو همیشه حتی وقتی بیادتم
بدون اینکه خودمو فراموش کنم
بدون اینکه تورو فراموش کنم
چه ماه رمضون ورزشی شد با این بروبچه های والیبال
دمشون گرم
خوب بود
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که هنوز از خوشحالی نمی دونم چیکا کنم
خیلی باحال بود
دیشب
والیبال
دم بروبچه های والیبال گرم
هووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
از دیشب هنوز حنجرم درست نشده ولی اشکال نداره من بازم جییییییییغ میزنم
وای تو این روزای شوربا و شلوغ چقدر این بازی معرکه حالمو زیرورو کرد
مرسی بچه ها
پشت دیوار اتاقم خستم می کنه
پشت دیوار اتاقم دنیارو بهم می ده و دنیارو ازم می گیره
پشت دیوار اتاقم منو زیر سوال میبره
از هرچی پشت دیوار اتاقم که باعثه این حسا میشه بدم میاد
این روزا همش عود دود میکنم
همش شمع روشن میکنم
چون با این چیزاکمی آرومم
بد شدم
قبول دارم
اما من بد شدم تو چی؟
تو چی؟
تو که خداوندی ؟
یا تو که ؟
تو که میگن رحیمی!میگن چیه !!! باوردارم . خودم باور دارم همه چی تو باور دارم خداوند!
اماتو
آه! بگذریم
می خواستم دیگه از تو حرف نزنم
پس نمیزنم
حرف نمیزنم
ازت حرف نمیزنم
سعی می کنم دیگه ازت حرف نزنم
من زیاد حرف میزنم و این سمه
چقدر بد که یه آدم اینقدر حرف میزنه
امروز تصمیم گرفتم به جا و کوتاه حرف بزنم
مثلا آره
نه
نمی دونم
و
و
و
بیشترین ضربه های زندگیم از زیادی حرف زدن بوده
تنها اشکالی که دارم همینه
اما همینم برا تمام زندگیم کافیه
همینم برا تمام زندگیم کافیه
برا تمام زندگیم کافیه
تمام زندگیم کافیه
زندگیم کافیه
کافیه
شدید باید تو فکر کار باشم
حس نوشتن ندارم
چون دیگه همه چی بی معنی میاد بنظرم
دیگه هیچی معنی نداره
هیچی معنی نداره
معنی نداره
نداره
امتحانام تموم شد
.: Weblog Themes By Pichak :.